چشم انتظاری
11 اردیبهشت 1403 توسط ذاكري
چون اوائل با مخالفت والدین اش روبرو شد ناچارا سر تعظیم فرو اورد و به حرف اونا تسلیم شد برا اینکه روزگار رو تو دلتنگی هاش سهیم کنه پناه برد به خاک ریز جبهه وجنگ قبل از اینکه پیروز میدان شویم به دست عراقی ها به اسارت گرفته شد و سالها ی متمادی گذشت و گیسوان مادرش سپید و پدرش در بستر خاک آرامید در یکی از روزهای تابستان بود که از بلندی گوی مسجد اعلام کردن آزاده وطن خوش آمدی اما فاطمه خانم دیگه سنی ازش گذشته بود وچشمانش کم سو شده بود ازبس در فراق وچشم انتظاری روزها وساعت ها از پی هم سپری کرده بود اما این وصال به سرانجام رسید و حاصل اش شده؛ علی آقا وزهرا خانم
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن