عطررضوی
#عطر_رضوی
#به_قلم_خودم
#اولین_خاطرات
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اولین سفر زیارتی بنده مربوط به تقریبآ 15 سال پیش هست
تا به حال سفر مشهد یا درکل هیچ سفر زیارتی مشرف نشده بودم چون توان مالی نداشتیم یک سال از فوت بابام میگذشت که گوشی نوکیا به قول بچه ها لپ لپ مامانم زنگ خورد بعد از سلام و احوالپرسی
بهمون گفتن فلان روز از طرف موسسه دارالیتام عازم مشهد مقدس هستین
منی که حرم رو فقـط از شبکه تلویزیونی نظارهگر بودم
هرروز لحظه شماری و شبها رؤیا پردازی
بالاخره رسید اون روز ما با یک کاروان که تمامی این زائران بچه یتیم بودن 😓 بهمراه مادرانی که سرپرستی خانواده رو عهده دار بودن
رسیدیم مشهد مصادف بود با اولین روز از ماه رجب
از قبل اش نیت خادمی حرم رو داشتم که الحمدلله والمنعه همینطور هم شد
خب
اماده شدیم برا رفتن به پابوس سلطان
بعد از خوندن اذن دخول با دلی لرزون وچشمی اشک بار پا گزاشتم تو صحن
و اولین چیزی که چشمم گرفت به پنجره فولاد
خودمو رسوندم به شبکه های پنجره ودرست گرفتم 😅 فکر میکردم ضریح همینه 😆 طوری چسبیده بود وهق هق گریه که مامانم به زور منو جدا کرد
تو همین هیاهو بودم که از امام مهربونی ها ضامن اهوووان خواستم ضامنم بشن
ودر مکتب اهل بیت برمو بقیه عمرم رو در راه دیگری صرف کنم
همونجا هم یک جفت کفش 👞 👞 به قیمت 2500 تومن 😄 به همین نیت خریدم.
خدارو شاکرم که پا در همچنین وادی گزاشتم