⚫ شهادت حضرت فاطمه زهرا
⚫
▪️می خواهم روضه مادر بخوانم… سربسته و دلشکسته…برای که؟ برای فرزندش که چشم بینا و گوش شنوای خداوند است….تو نیز همراهی کن…
▪️به چادر خاکی فاطمه سوگند…و إنّه لقسم لو تعلمون عظیم… و به بازوان کبودش….و به دستانش هنگامی که نمی تواند بر آید، و به پهلوی شکسته اش، و به سینه رنجور و خسته اش آن هنگام که بین در و دیوار…آه نمی توانم جمله را تمام کنم…
و به ماه رخسارش سوگند در آن هنگام که به دست آن نامردمان ستم پیشه به تاریکی گرایید…و به اشک هایش دم وداع با علی….
▪️علی جان ای نیکوترین هدایتگر، اگر می خواهی گریه کنی بر من گریه کن که روز جدایی آن روز ناگزیر ما فرا رسیده… ای همدم فاطمه! طفلکانم را به تو می سپارم که هم نشین شوق و حسرتند… گریه کن بر من و بر یتیمانم و بر حسینم آن کشته کربلا… و مگذار آن دو نفر بر من نماز بگذارند که نفرین شدگانند…
▪️علی جانم، من فاطمه ام… خدا مرا برای تو خواست تا همدم دنیا و آخرتت باشم…من که رفتم، شبانه مرا غسل بده و بر من نماز بگذار و شبانه به خاک بسپار در غربت و خلوت…
و شب، و سکوت، و اشک دمادم علی، و گریه های مظلومانه زینب و ام کلثوم و حسن و حسین…اسماء بیا و آب بریز بر پیکر رنجور فاطمه….
▪️غسل که تمام شد، سپاهیان اندوه جانکاه فراق، بر جان علی تاختند و علی را از پا انداختند…. با نوایی خیس و آهسته و با دلی شکسته و تنی خسته، گفت… حسنم، حسینم، زینبم، ام کلثومم بیایید، و با تن رنج کشیده مادرتان وداع کنید که هنگامه جدایی فرا رسید، و دیدار پسین ما در بهشت جاودانه است…کودکان شتابان به دامان سرشار از مهر مادر برای دم آخر پناه آوردند… حسن و حسین می گفتند… وای از آتش جانکاه حسرتی که تا ابد خاموش نشود… حسرت فراق پدربزرگمان محمدمصطفی و مادرمان فاطمه…
آه مادر! مادر حسن…مادر حسین… وقتی جدمان محمد مصطفی را دیدی سلام ما را برسان و بگو ما پس از شما یتیم شدیم….
آه مادر… فرزندانت آن قدر گریستند که ندای ملکوتی به علی گفت آن ها را از روی بدن مادر بلند کن که فرشتگان آسمانی را به گریه انداختند… حبیب، مشتاق دیدار حبیبه خود فاطمه است…
ثانیه های درد و مرگ دمادم علی چه سخت می گذرد…نگار و دلبر و دلدارش را در خلوت به خاک غربت می سپارد و درنگی می کند و رو به رسول می گوید… سلام بر تو باد از من و از دخترت و زائرت…. ای رسول خدا صبرم از فراق دختر برگزیده ات کم شده و خویشتن داری ام از دست رفته… اینک امانتی را که به من سپرده بودی بازگرداندم… امانتی را که ظالمانه از کفم ربودند….