جمعه های انتظار

  • خانه 
  • تلنگر ♥️#خدا_جان  معرفت مهدوی  آرامش رسیدن به خدا داستان  
  • تماس  
  • ورود 

خاطرات حرم

02 اردیبهشت 1403 توسط ذاكري

سال دوم طلبگی بودم که معاونت فرهنگی مدرسه بهمون گفتن طی تاریخ مقرری، قراره بریم طلیعه ی حضور به شهر مقدس قم شهر ادب و عرفان یکی همین روزها که مشرف شدیم جهت دست بوسی بی‌بی‌ جان کریمه ی اهل بیت بعد از اتمام نماز که جمعیت همه متفرق میشدن و حرم رو به سمت خانه ترک میکردن گوشه و کناری جا خوش کردم و منتظر بقیه دوستان بودم که یهو چشای نازم 🙃 انحراف رفت و از اون دور کبوتری که روی داربست توی حرم داشت بق بق می‌کرد ونسیم خنکی بال و پرش رو نوازش میکرد به محض رد شدن حاج آقا از اونجا عملیات اش شروع شد و یه نفس راحتی کشید از قضا فضله اش افتاد رو عمامه سفید همچو برف حاج آقا همون‌جا مات و مبهوت انگاری به زمین میخ کوب شد

وقتی یه نگاهی به بالا انداخت دید کبوتر از بس قهقهه میزد داشت غش میرفت وحاج آقا با انگشت اشاره بهش فهموند که بهم میرسیم

#به_قلم_خودم 
#چالش_نوشتن

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: معصومه [بازدید کننده]
معصومه
5 stars

طفلی حاج آقا

1403/02/04 @ 22:06


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

جمعه های انتظار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس