#کوتاه_نوشت
دیروز چشمم به صفحه تلویزیون خشک شد؛ سالگرد حمله تروریستی شاهچراغ بود،با پای دل وچشم بصری اونجا رفتیم من و مامانم چقدر دردناک بود یک دانش آموزی که کم سن و سال هست به پنهای صورت اشک میریخت مراسم تو مدرسه ایی که این شهید درس خونه میخوند رو نشون میداد آخه چی آموختن طی این چند سال عمری کوتاهی که خدا بهش هدیه داده بود که اینگونه عاشق خدا شد و خدا زود اونو خرید؟؟ یک تکه رفت صفحه تلوزیون اونجائی که شهید رو از تابوتی که مزین به پرچم سه رنگ کشور بودبیرون آوردن وبرا همیشه مهمان خانه خدا باشد و دل خاک آرام بگیرد و دل پدر شهید نارام که دو نفر زیر بغل او را گرفته بودن و بالا قبر ایستاده بود ومیخواست از نزدیک تماشا کند که چگونه تکه ایی که وجودش را تحویل خاک میدن
ولی بیاین قبول کنیم؛
اونیکه میگه خاک سرده و عادت میکنی، آروم میشی
دل خوشی داره و عزیز از دست نداده وگرنہ آدم وقتی با دستای خودش یه تیکه از وجودش خاک میکنه
هیچ وقت آروم نمیشه؛ هیچ وقت 000
#به_قلم_خودم
#کوتاه_نوشت