جمعه های انتظار

  • خانه 
  • تلنگر ♥️#خدا_جان  معرفت مهدوی  آرامش رسیدن به خدا داستان  
  • تماس  
  • ورود 

سفر زیارتی 

10 شهریور 1403 توسط ذاكري


بعد از گذشت چند سال یک سفر زیارتی یهویی به مشهد مقدس برام مهیا شد در دل شادمان بودم و از طرفی نگران وخستگی مامانم که خونه تنهاست و چند مدتی کارای خونه باید به جون بخره برا رفتن لحظه شماری میکردم اما چندان تمایلی نداشتم و هی به مامانم میگفتم اگه اذیت میشی نمیرم ، کمتر از نصف روز وقت داشتم که وسائل ام رو جمع کنم بلاخره کیفم مسافرتیم رو بستم وبا آرامش خاطر راهی سفر شدم ؛ ساعتی رو که گفته بودن رو کدوم مکان باشم رو رفتم اما یکم دیر رسیدم وقتی به مکان تعیین شده رسیدم اتوبوس‌ رفته بود 😓 😅 گفته بودن همه مسافران سوار شدن منو یادشون رفته بود؛چند متری رو عقب اتوبوس رفتیم؛: میگفتم اگه این سفر رزقم هست!میرسم و گرنه به زور و اجبار نمی‌شه
بالاخره رسیدم به اتوبوس‌ و ما راهی شهر عشق شدم و بعد از یک شبانه روز مسافت رسیدیم مشهد الرضا یا همون بهتر بگم بهشت ایران زمین،بعد از خوندن نماز مغرب و عشا وکمی استراحت‌ یکی از همسفران بهم گفت نمیای حرم هیچ معطلی پاسخ مثبت دادم؛خستگی راه برام معنا نداشت چشمم منور شد به گنبد نورانی تا سحر نشستم و گل تبرکی از حرم هم گرفتم و به آقا گفتم یه سفر اربعین میخوام، اومدم مسافر خونه استراحت کنم چشام غرق خواب بود که گوشیم زنگ خورد صفحه گوشی رو نگاه‌ کردم؛ دوستم بود بعد از سلام و احوالپرسی
بهم گفت معصومه نمیای کربلا؟؟ اسمت رو نوشتم، چشمم برق انداخت

واقعآ به حق گفتن پنجره فولاد رضا برات کربلا میده 😭 😭

#به_قلم_خودم
#اربعین_حسینی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

جمعه های انتظار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس