حجاب
14 اسفند 1401 توسط ذاكري
#حجاب
دیروز عصر دم دمای غروب بود که راهی سطح شهر شدم برا خرید ‘تو مغازه بودم که صدای گلبانگ اذان مغرب از گلدسته های مسجدبه گوشم طنین انداز کرد…الله اکبر الله اکبر..
منکه از قبلش با وضو بودم به خواهرم گفتم میرم مسجد برا اقامه نماز
بعد از اتمام مناجات با قاضیالحاجات رفتیم بازار یه چرخی زدیم و برگشتیم از گوشه و کنار رد میشدیم و چند قدمی از خواهرم عقب تر بودم و چادرم رو گرفته بودم و گام های آهسته بلند میکردم که یهو چشمم به پسرک جوان سمبوسه فروش خورد
بی خیال از کنارش رد شدم و چشم به جلو دوختم و ادامه راهم که از پشت سر صدائی میاد
حاج خانم بفرمایید سمبوسه 🤕 🤐
هروقت طعنه و کنایه از کوچه و بازار میشنوم چادرم رو محکم تر بهش چنگ میزنم
#یاداشت_روزانه
#به_قلم_خودم