راویان_روضه
ببخشیداا خاله های عزیز کوثرنتی سلام یادم رفت بکنم..
میدونید امشب دومین شبی هست که میرم هیئت زنجیر زنی
امشبم رفتماااا اما تقریبآ یه ساعتی میشه اومدم، اول گفتم یه نفسی تازه کنم بعد
من و مامان جونم و خاله معصومه ام باهم دعوت شدیم هیئت آخه از خونه مامان 《فاطمه جونم یعنی مامان بزرگم مامان،مامانم رو میگم یکمی فاصله است به همین خاطر دستم رو تو دست مامانم گزاشتم
اونجا که رسیدیم برا لحظه ایی دستم زِ مادرم جدا شد
خب دوست داشتم بین بچه های هم سن و سالیا خودم برم
آخه هنوزم سه ساله ام هم نشده
این سربند بانام دردانه 《 باااانو رقیه 》 رو به سرم بستم که حافظ و نکهدارم باشه
اما نمیدونم چرااا مامانم مضطر شد 🤕
مداح هم با اون صدای رسا و دلنشین اش یه بخشی از مداحیش روضه علی اصغر امام حسین بود
عطش بهم رو اورده بود اونطرف هیئت شربت آب لیمو میدادن اخه منم دلم خواست و خوردم کمی جیگرم حال اومد
اما چشمم که افتاد به خیمه گوشه و کنار هیئت شرمسار شدم از طفل صغیر ابا عبدالله الحسین در روز عااااشوراا 😓
میخوام با دستان کوچکم دعا کنم
خدا جونم هرکی حاجتی داره حاجت روا کن 🙏 ….
#راویان_روضه
#به_قلم_خودم