دلنوشته..
#
دلنوشته زیبا درباره شهادت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
فاطمه علیهاالسلام، صبر لایزال نبوی بود که در هیأت عفتی سر به فلک کشیده، چادر به سر میکشید و در کوچههای مدینه، در تمام رهگذرهای هستی، حضور خدا را به کائنات، یادآور میشد. سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید تا هجوم تندبادِ انکار، شمع یکتنه حقیقت را خاموش نکند.
افسوس از سوره کوثر که در آن خانه گِلین، همسایه اهالی غفلت و سنگدلی شد!
آه از زمزمههای شرحه شرحه بتول که در نیمه شبِ سجاده و تسبیح، ارکان عرش را به لرزه میافکند!
آه از ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله که در مشام حسادتِ زمین، به هدر میرفت و چشمانِ حقیقتستیز زمانه، رخساره طهارتش را طاقت نداشت.
شما بگویید… هیچکس آیا توانسته است غم فاطمه را در سوگ پدر به تصویر بکشد، جز نالههاى بیت الاحزان فاطمه؟
در اندوه جگر سوز على علیهالسلام در مواجهه با فاطمه میان در و دیوار و گاهِ شستن صورت نیلى و بازوى کبود فاطمه، هیچ هنرمند عارفى توانسته است مرثیه بسراید آن چنان که از عمق رنج آدمى در چروکهاى پیشانى على خبر دهد و وسعت غمهاى خلقت را در پهناى اشک على بشناسد و بشناساند جز بار اشک پنهانى على؟ آن هم در دل تاریک شب، رو به سوی سنگ صبورش چاه!
هیچکس را یاراى آن بوده است که آلام محض زینب را به هنگام دیدار سر برادر بر بام نیزهها بیان کند، جز خون جارى از سر مبارک زینب؟
من سوختم وقتی درِ خانه خدا، درِ ِخانه قرآن، درِ ِ خانه نجات، درِ ِ خانه تو به آتش کشیده شد. من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد. وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد. من از خشم کبود شدم، وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد…
یا فاطمه… مادرجان!
من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد. اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد… و بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد!
آه یا زهرا … مادرجان… ای مظلومه همیشه تاریخ… این دردها را چگونه و به کجا فریاد بریم؟!
🎵شعر:
یافاطمه، من عقده دل وا نکردم … گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
🔥لعن و نفرین ابدی بر ظلم و پلیدی و طاغوت و طاغوتیان…
🥀هدیه به روح مطهرشان، صلوات🥀 📎 📎 #