یادداشت روزانه
نگران فردام!
دخترها خوابیدن. خیلی خستهام. دوست دارم روتین پوستیام رو انجام بدم. دعاهای قبل خوابم رو بخونم. یه بار دیگه برنامههای فردا رو چک کنم و وقتی دارم پادکست امروزم رو گوش میدم، چشمهام گرم بشه و بخوابم.
اما نمیشه.
نمیشه اینقدر بیتفاوت سرم رو روی بالش بذارم وقتی نگران فردام. نگران فردای بچههام، نگران خونههامون، نگران سفرههایی که هی کوچیکتر میشن.
نمیتونم فقط یه زن عادی باشم که دغدغهاش ست کردن پرده و فرشه.
نمیتونم بیخیال قیمت شیر خشک و دارو باشم،
بیخیال کارگرهایی که زیر خط فقر جون میکَنن،
بیخیال پدرهایی که با شرمندگی به سفرهی خالی نگاه میکنن،
بیخیال مادرهایی که از بس چیزی نگفتن، حالا صداشون هم درنمیاد.
امشب که اسم وزیر پیشنهادی اقتصاد رو شنیدم، همه این فکرها ریخت توی سرم. علی مدنیزاده. درس خوندهی دانشگاه شیکاگو از آمریکا! بورسیه بنیاد هند با ریاست نوشین هاشمی بهایی. با پول خانواده راکفلر صهیونیست! آمریکایی که حاضر نیست داروهای بیماران خاص رو به ما بده، واسمون اقتصاددان تربیت کرده! و این منو نگران میکنه!
و باز یکی اومده که نسخهاش برای اقتصاد ایران، توی اتاقهای فکر اونور آب پیچیده شده.
باز یکی که قرار نیست با جیب کارگر ایرانی همدلی کنه و برنامه بده!
باز کسی که پولدارها رو سرمایهدار تر میکنه و سفرهها رو کوچیکتر!
خستهام.
از این همه تکرار آدمهایی که قراره نجاتمون بدن ولی فقط پولها رو سمت سرمایهدارها پارو میکنند!
از اینکه با محتواها و دغدغههای دسته چندم حواسمون رو پرت میکنند از این که دقیقا باید چیکار کنیم!
هنوز صدای اون جوون توی ذهنمه وقتی از انتخابات گفتم، گفت ولش کن بابا مهم اینه گشت ارشاد نباشه!
وقتی به اون زن گفتم نگران آینده بچههامونم درست رای بده، گفت مهم اینه بریم ورزشگاه، بریم کنسرت، بریم هرجا که بشه!
امشب دعا میکنم.
اما نه فقط برای خودم و بچههام،
برای همهی ما.
برای اینکه یه روز بتونیم بیدغدغه اولویتهامون رو تشخیص بدیم
و خیالمون راحت باشه کسی گولمون نمیزنه!
میتونی اینم ببینی تا بیشتر بدونی!
✍م.حمیدیان


